آرین طاهری

یادداشت هایی بر باد! برسد به دست...شما

آرین طاهری

یادداشت هایی بر باد! برسد به دست...شما

به امید دیدار مصلوب ها ...

                          

                        

 

زمانه بدی شده. انگار که داریم خرده مانده های میراث خصلت های انسانی را از روفرشی های وجودمان به بیرون از پنجره حیات بشری می تکانیم تا هرچه از آن مانده، گنجشک ها بخورند و خلاص...!

داریم خیلی بد می شویم؛ پر از بی ادبی. نه ادب کسب، نه ادب کار، نه ادب بحث، نه ادب درس، نه ادب نفس، نه ادب رویش، نه ادب پوشش، نه ادب جوشش؛ خبری از هیچکدام شان نیست و همین حال مان را بد کرده.

روزها حوصله کسی  را نداریم، قرار است فردا به همه کارها برسیم، امروز مسئول اش نیامده، رفته ایم مسافرت نیستیم، دل مان درد می کند، سرمان گیج می رود و آخر شب خواب مان می آید. خیلی خسته ایم از له کردن آدم ها، لگد کردن ارزش ها و کشتن وجدان مان به بهای این جمله که "زندگی این است".

امروز که همه اینها را می نویسم، به یاری نیروی جوانی ام، هنوز به آینده امیدوارم. روزی می رسد که در می یابیم همه از یک رنج می کشیم. رنج گوارای "بودن" و زندگی کردن در بند هزار غل و زنجیر که ادب"انسان" بودن، بر پیکرمان کشیده؛ و آنگاه می پذیریم که مثل عیسی، بر فراز تپه های هستی، مصلوب "انسان" بودن ایم و حیات مان بدون این معنی، "پوک و پر از ادعا" است.

آن وقت می بینیم که کم کم حال مان خوب می شود و دیگر سرگیجه نداریم...  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد