آرین طاهری

یادداشت هایی بر باد! برسد به دست...شما

آرین طاهری

یادداشت هایی بر باد! برسد به دست...شما

به امید دیدار مصلوب ها ...

                          

                        

 

زمانه بدی شده. انگار که داریم خرده مانده های میراث خصلت های انسانی را از روفرشی های وجودمان به بیرون از پنجره حیات بشری می تکانیم تا هرچه از آن مانده، گنجشک ها بخورند و خلاص...!

داریم خیلی بد می شویم؛ پر از بی ادبی. نه ادب کسب، نه ادب کار، نه ادب بحث، نه ادب درس، نه ادب نفس، نه ادب رویش، نه ادب پوشش، نه ادب جوشش؛ خبری از هیچکدام شان نیست و همین حال مان را بد کرده.

روزها حوصله کسی  را نداریم، قرار است فردا به همه کارها برسیم، امروز مسئول اش نیامده، رفته ایم مسافرت نیستیم، دل مان درد می کند، سرمان گیج می رود و آخر شب خواب مان می آید. خیلی خسته ایم از له کردن آدم ها، لگد کردن ارزش ها و کشتن وجدان مان به بهای این جمله که "زندگی این است".

امروز که همه اینها را می نویسم، به یاری نیروی جوانی ام، هنوز به آینده امیدوارم. روزی می رسد که در می یابیم همه از یک رنج می کشیم. رنج گوارای "بودن" و زندگی کردن در بند هزار غل و زنجیر که ادب"انسان" بودن، بر پیکرمان کشیده؛ و آنگاه می پذیریم که مثل عیسی، بر فراز تپه های هستی، مصلوب "انسان" بودن ایم و حیات مان بدون این معنی، "پوک و پر از ادعا" است.

آن وقت می بینیم که کم کم حال مان خوب می شود و دیگر سرگیجه نداریم...  

آشنایی با کتاب"سوگ سیاوش" - قسمت دوم

          

 قسمت دوم: دیباچه ای بر مبداء ازلی جدال خیر و شر  در اساطیر ایران و سرانجام محتوم آن.   

 

         آنچه از نظر شما می گذرد، نوشته ای است خلاصه برداری شده از قسمت اوّل کتاب «سوگ سیاوش»، اثر ماندگار استاد شاهرخ مسکوب. در این نوشته علاوه بر تلخیص مطالب کتاب، گاه به گاهی از متن دقیق آن نیز استفاده شده و نیز بر حسب ضرورت، برای توضیح و تشریح برخی از مفاهیم، که احیاناً به صورت تیتروار و گذرا در کتاب به آنها اشاره شده، از منابع دیگری، مطالبی به صورت پاورقی ارائه گردیده است، که مشخصّات دقیق آنها را در طول نوشته آورده ام. 

 

«در ازل اهورامزدا بود واهریمن و جهان نور بود و جهان ظلمت، هریک از دیگری جدا ...».[1] 

                       

                                           ********

       «جهان را آغاز و انجامی است دانسته، با سه دوران مینوکی، آمیختگی و یگانه سازی. در دوران نخست نیکی و بدی جدایند، تاریکی در نور نیامیخته و اهریمن به اهورامزدا هجوم نیاورده.»[2]. اهورامزدا در جهان مینوی قادر مطلق بالقوّه است. دانای محض است و از سرنوشت هستی آگاه؛ از آغاز و انجام آن. او می داند که روزی فراخواهد رسید که اهریمن کمر به نبرد با او خواهد بست، به طمع چنگ زدن به آفرینش نورانی او. هرمزد می دانست که چه حادثه ای در شرُف وقوع است و چه نبردی میان آن دو، در گیرودار درگیر شدن است. وچه خوب می دانست فرجام آن را که با خواندن دعای مقدّس اهوور، مقدّرش کرده بود او یک دانا به همه چیز است. « اهورامزدا، فروهرهای نیکان و همه هستی نیک هست ناشده [گیتیانه، زمینی و مادّی نشده]، همه در خرد همه آگاه اهورامزدا، و او خود همه اینهاست. اهورامزدا اندیشه اندیشنده و نیکی حقیقتی است اندیشیده، یگانه ای است یکپارچه و ناپراکنده! این جهان مینوکی است در دوران مینوکی. امّا کلّ هستی دوگانه ای دو پارچه و دوپاره است.»[3] 

 

ادامه مطلب ...

فال بازی

 

 

 

         در فال قهوه ام "عقرب"دید. من در فالش مردی را دیدم که بی پروا در بیابانی برهوت خوابیده بود.خندید و گفت:"فال بازی بسه!"
من هم خندیدم؛ فهمیده بودم که مدت هاست می خواهد بازی جدی تری را شروع کند. جدی تر از بازی عقرب و مرد خفته ...
   

 

 

انتشار یافته در ماهنامه "همشهری داستان" - شماره آذر 89

آشنایی با کتاب"سوگ سیاوش" - اثر شاهرخ مسکوب

  

قسمت اوّل: پیش درآمد 

 

«اینک این کتاب ، گزارش و تأویلی است از غروب پدر و طلوع پسر، از کشتن سیاوش در دوران افزاسیاب و کاوس و پادشاهی کیخسرو، از مرگ و رستاخیز»[1]. 

  

 

                                                ********

        

 

                                                        

                                                                             شاهرخ مسکوب

 

 

   کتاب فاخر استاد مسکوب، انباشته ای است از اطّلاعات وسیع علمی در رابطه با اساطیر و افسانه های کهن ایرانی ـ به ویژه داستان سیاوش ـ که در هاله ای از وجاهت ادبی و دراماتیک، تبدیل به تحلیل و تأویلی عمیق و فلسفی از اساطیر و شخصیّت های حماسی ایران شده است. مطالبی را که ایشان به نقل از دومزیل، دوشن گیمن، الیاده و ویدن گرن، درباره اساطیر و اساطیر ایرانی آورده اند، دریچه تازه ای را به روی خواننده ایرانی می گشاید تا او با دیدی دیگر، با دیدی جز نقّالی و برانگیختن احساسات ملّی به این افسانه ها بنگرد. 

    کتاب شامل سه قسمت، به ترتیب با عناوین غروب، شب و طلوع می باشد، علاوه بر پیش درآمدی در آغاز کتاب، که مختصری از داستان سیاوش را بازگو می کند.   

  

ادامه مطلب ...

کاغذ پاره ای بر بستر جنون

 

                          

 

         بوی تعفن را حس می کنی؟ همین دیشب گندیدم. از بس سعی کردم خوش بین باشم و نتوانستم، خسته شدم. خستگی کلافه ام کرد. کلافگی خوابم را ربود. همه قرص های خوابم را خوردم تا خوب بخوابم؛ خیلی بخوابم. در خواب منتظرت بودم. آنقدر خوابیدم تا به خوابم بیایی. آنقدر خوابیدم تا گندیدم. بوی تعفن را حس می کنی؟ همین دیشب از بی تویی گندیدم.